محمدرضا شاهمردی نویسنده و کارگردان :
ماییم که ازباده ی بی جام خوشیم
یادداشت محمدرضاشاه مردی نویسنده و کارگردان نمایش امیر کبیر
تئاتر قم- محمدرضا شاه مردی؛ جهان همواره عرصه ی تقابل ظلم بوده و مظلومیت، حقیقت بوده و کذب، واقعیت بوده و تصور و افسوس که گرد ِ تاریک ِ تاریخ؛ فرصت اندیشیدن را گاهی حتی به قدر نگاهی از آدم ها گرفته!
و ما بی اراده و خواست، بازیگر ِ بی معنای بازی ِ بی معنای ِ نمایش نامه هایی می شویم که تنها یک اشقیاء می خواهند برای بریدن سر ِ تاریخ، یک دروغگو می خواهند برای کلاه گذاشتن سر ِ انسانیت؛ یک شیاد می خواهند برای نشر ِ آنچه کاشته اند!
من، دلم که برای انسان تنگ می شود، تاریخ را ورق می زنم و شاید گوشه ی یکی از همین دلتنگی های ِ شاعرانه بود که به امیر ِ کبیر ِ سرزمینم رسیدم
مردی که دست همه دروغگویان و دغل کاران عالم در قتل او طوری سهیم است که سهم ِ قبر ِ مطهرش می شود؛ همسایگی حسین(علیه السلام)، که حسین را نیز دروغگویان و دغل کاران عالم طوری خارجی و مهدور الدم خواندند که کسی نپرسید: بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟!
تاریخ زبان ِ گفتن ِ حرف های نگفته ایست که راه گلوی انسان را بسته و من عاشقانه تجربه های زیستن آدمهای خوب و بدش را نقش ِ دل نمایش هایی می کنم که تجربه ورزی های دوران ِ جوانی ام نام دارند و البته گوش شنوا می خواهند و ضمیر آگاه که طعم طعنه های تند را بلد باشند و بلد باشند برای جامعه ی امروز ترجمه اش کنند.
امیرکبیر و همه آن زندگی ِ سراسر مبارزه اش درس های فراوانی برای ما دارد، اینکه زیستن ِ آنگونه اش، مرگ ِ آن گونه اش را رقم زد و عجب که در دل ِ 1000 و اندی سال خاطره از عاشورا، توفیق عاشورایی شدن را و البته کربلایی شدن را پایین پای ارباب ِ عالم حسین (علیه السلام)تجربه می کند و جهان، صدر اعظم ایران را در قامت آن 72 عشق آسمانی و همسایه حسین (علیه السلام)می بیند.
کاش، درس ِ تاریخ را خوب مرور کنیم و نمره درست ِ درشت دیدن آدم هایی مثل امیر را از 20 پایین تر نگیریم، برای پست و سمت ها نجنگیم، انسانیت را به دو روز ِ پشت این صندلی ها نفروشیم، شرف را روزی 60 بار هجی کنیم و برای پیراهن فردایمان، کفن ِ سعادت بدوزیم نه جامه ی حقارت و دنیادوستی!
ماییم که از باده ی بیجام خوشیم
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
ماییم که بیهیچ سرانجام خوشیم