نقد آریا باقری بر نمایش «بابا نان داد»
شبهشخصیتها فارق از اینکه سکوت ندارند، خمیرمایهٔ ایجابی نیز ندارند
شبهشخصیتها فارق از اینکه سکوت ندارند، خمیرمایهٔ ایجابی نیز ندارند 6
شبهشخصیتها فارق از اینکه سکوت ندارند، خمیرمایهٔ ایجابی نیز ندارند 2
شبهشخصیتها فارق از اینکه سکوت ندارند، خمیرمایهٔ ایجابی نیز ندارند 3
شبهشخصیتها فارق از اینکه سکوت ندارند، خمیرمایهٔ ایجابی نیز ندارند 4
شبهشخصیتها فارق از اینکه سکوت ندارند، خمیرمایهٔ ایجابی نیز ندارند 5
شبهشخصیتها فارق از اینکه سکوت ندارند، خمیرمایهٔ ایجابی نیز ندارند 7
آریا باقری دانشجوی کارشناسی ادبیات نمایشی دانشگاه آزاد اسلامی در یادداشت هایی کوتاه ، به نقد آثار بیست و دومین جشنواره استانی تئاتر قم پرداخته است.
نقد تئاتر «بابا نان داد»
نویسنده: احمد کولیوندی
کارگردان: محمدرضا پیغمبری
این همان کهنالگوی نخنمای تضاد بین زندگیِ سنت و مدرنیتهاست که در شمایی مبتذل و فیلمفارسیگونه در جهت توهین به خانواده تنزل پیدا کردهاست. روایتی زننده، تحملناپذیر، بیهویت، شلم شوربا و مبتذل که آکندهاست از منازعاتِ مسموم؛ تیپسازیهایی لمیزرع؛ دیالوگ و گفتارهایی بیسروته و فضایی تخت و بیمایه که توهین مستقیم به شأن خانه و خانواده میکند. شبهشخصیتها فارق از اینکه سکوت ندارند، خمیرمایهٔ ایجابی نیز ندارند. چنانکه بهراحتی میتوان هویت هرشخص را تغییر داد و یا از میان برداشت. شبهشخصیتها در یک جمودِ تیپیک رها شدهاند که بطرز ناخودآگاهی خود فروشی میکنند. میتوان تمام ظاهر و باطنشان را در یک خط خلاصه کرد: زنی قرطی و غرغُرو که یا برای شوهرِحقهبازش، «سعید»، گریه میکند و یا با وسایل آرایشش بازی میکند، پسرِارشد خانواده (مثلا) حلّال مشکلات است اما فقط صحنه را پر میکند، پدری بوالهوس، وقیح، بددهن و فاسدی که پیرزنی به اسم «ایران» را به همسری گرفتهاست که رو به موتاست و دختری لال که نقش نوکر و دستیارِ فرزندان پدرشان را (مثلا) بازی میکند. حال اینکه چگونه اینها با یکدیگر کنار آمده و مشغول زندگیاند خبر از حفرۀ بزرگتری میدهدکه ذرهای پرداخت نشدهاند. اثر همهچیزش تصنعی و اداست. شخصیتهایش تماما برعَرَضیات سوارند و از قضا هرکس جلوۀ منفیای از هرصفت را اخذ کردهاست تا بهاسم «کمدی» مفسدجویی را توجیهکند. شخصیتها اساسا هزینه برای هیچ میکنند و در رخدادهای پیشآمده از کوچکترین عضو خانواده یعنی «داداشرستم» تا بزرگترینشان یعنی «پدر خانواده» لاشخوری میکنند. اولی(داداش رستم) از اشیا و میوههای خانه دریغ نمیکند و دومی (پدر) از جان انسانها. هرکس بطرز مذبوحانهای بدنبال مقاصدشاست و در افعالِ غیرقانونیش نیز همه، همدست و شریک جرم یکدیگرند. نمایش با اپیدمیِ سترونی از (مثلا) نمادبازیهای خودآگاهانه و تمثیلگونهاش که درپوشش عنوان اثر - یعنی «بابا نان داد» - خلاصه شدهاست؛ فرزند فقیرش (رستم) را مجاب میکند تا مادرش (ایران) را بکشد تا مثلا نمایش بخواهد از بازی با اسامی، سخن سیاسیِ خاصی بگوید ! آنها غیر از یک اتاق تزئینیِ چشم نواز مگر چه داشتند که وقتی همه چیزشان بر اساس هرزگیهای پدر پیرشان برباد رفته اندوهگین میشوند؟ فضاحت اثر زمانی به اوج خود میرسد که شخصیتِ (مثلا) منفیِ نمایش – «سعید» - که همۀ پولها را بالا کشیدهاست به شناسۀ پدرِ فرهنگیِ بازنشستهاش [از زبانِ پدر] معرفی میشود که این امر توهینِ مستقیمی به فرهنگیان بازنشستهاست. نمایش مرامش مظلومکشی و خیانت و مسلکش رکبزدن و فروش ارزشهاست که از اساس بر موضعی وقیح بناشدهاست. جدا از اینکه هرکس وارد نمایش میشود اذعان میکند که پسرِ همان پدرِ بوالهوساست. دستآخر نمایش از اندک گرهی که میتوانست نمایش را روی غلطک بیندازد نیز فرار کرده و پایان کارش را تسلیمِ فرزند تازه ازراه رسیدهای میکند که [به وسوسۀ پدر] میخواهد مادرِ فرتوتِ از همهجا بیخبرش را، آنهم برای بازپسگیری اندک ثروتی که برای پدرش ماندهاست، بکشد. نمایشی سترون که آغازش با ابتذال و پایانش قتل مظلومی نادیدنی بهاسم «ایران» است. شرمآور است !